قرباننظر عزيزوف در اولين روز بهار سال 1940- ميلادي ديده به جهان ميگشايد. در اين روز ميمون و فرخنده درختان، اولين شكوفههاي بهاري خود را ميگشايند. همه اطراف و اكناف لباس جشن و سرور بر تن كردهاند.
قرباننظر عزيزوف در اواسط فصل خزان در سال 1975- ميلادي دارفاني را وداع ميگويد. در اين روز فراق و جدايي مملو از غم و اندوه پاييزي، شهر و شيريني ميوههاي باغات به حد نهايت رسيده شاخههاي پربار باغات تاب و توان خود را از دست داده كمر خم كرده بودند.
آثار معروف و برجسته قرباننظر عزيزوف در هنگامه فصل بهاران در اعماق دل شاعر به بار مينشيند و در فصل حزن و اندوه پاييزان به كمال خلاقيت و نوآوري دست مييازد. او قاصد و پيامرسان تابناك فصل شكوفهها به فصل حزن و اندوه بوده است.
سؤييأن گويز پاصليني،
ساريليغني.
گؤونومه حوش يوقيار اونونگ پس پألي.
اؤلوم بيلن عؤمرونگ آراليغني،
اؤلچهملي ياپراق شاخادا هألي.
اگر چنانچه به اشعار و سرودههاي قرباننظر عزيزوف دقت و تعمق لازم را داشته باشيم، اكثراً با كلمه «پاييز» مواجه ميشويم. يكي از مجموعه هايي كه شاعر در وادي ادبيات ملي ديار خود گنجانده «پاييز» نام داشته است. آخرين مجموعه اشعار و سرودههاي شاعر در كتابي بنام «پاييز» گردآوري و تدوين شده است.
-هنگامي كه از شاعر سئوال ميكردند كدام فصل را دوست داري؟
جواب هميشگي او فصل «پاييز» بوده است.
اولين آشنايي من با قرباننظر در فصل پاييز بود. به اتفاق دوستان و همفكران در منزل او گرد هم آمده بوديم: در اين مجلس بود كه دوستان خود را مخاطب نموده سئوال عجيبي را مطرح كرد. دوستان از شاعران معروفي كه قبل از سي و پنج سالگي دارفاني را ترك كردهاند كدامها را ميشناسيد؟... 35 ساله، 40 ساله.
پاسخ سئوال را خودش داد. لرمانتو، پوشكين، بايرون، لوركا، برنس، پتوفي. در آن هنگام به شاعري كه در ميان ما حضور داشت و سهم او از كاروان عمر زندگياش فقط سي و پنج فصل پاييز خواهد بود، حتي در فكر و اذهان هيچكدام از ما خطور نكرده بود. عشق و محبت و مهرورزي شاعر به انسانها خيلي رفيع به بلنداي كوههاي سركش و سرافراز و به عمق و ژرفاي اقيانوسهاي بيكران بوده است.
سؤيونگ مني- سيزينگ صاديق قولونگيز،
سونگرا مندهن سيزه قالار شيله پاي،
من سيزه باهاسيز سرپاي ادهرين
شالارينگ اليندهن گلمهجك سرپاي.
شاعر دلسوخته قرباننظر عزيزوف نسبت به مشتاقان و جانشيفتگان و به نسلهاي بعد از خود تحفه و ارمغاني را اهداء كرد كه حتي پادشاهان و حاكمان مقتدر هم از اهداء چنين ارمغان ارزشمندي عاجز و ناتوان بودند. «اين تحفه و ارمغان باور و يقين كامل او به زندگي و جامعه انساني ما بوده است». تحفه و ارمغان شاعر در برابر ديدگان همه ما قرار دارد، «در ميان زمين و آسمان». تحفه و ارمغاني كه از دل پرمهر و كرم بخش شاعر بعنوان ميراث بر جاي مانده نصيب همگان شده است.
مجموعه اشعار و سرودههاي شاعر در ميان ديگر خلقها و قوميتهاي گوناگون به زبان مادري آنان در روزنامهها و مجلات و ژورنالهاي ادبي مورد چاپ و نشر قرار گرفته است. آثار ارزشمند شاعر در مسكو به زبانهاي روسي و استونيايي ترجمه گرديده است.
حقيقتاً قرباننظر عزيزوف در طول دوره كوتاه زندگي خود با الهام شاعرانه و خلاقيت ذهني بينظيرش آثار ارزشمند و پرباري را از خود به يادگار گذاشته است. شاعر با نسل جوان دوره خود ارتباطي تنگاتنگ و انس و الفتي عجيب برقرار كرده بود و حرفهاي بسياري براي گفتن داشت. ميز اتاق كارش مملو از كتاب و مجلههاي علمي و ادبي بود. كتابخانه او در ميان كتابخانههاي شخصي نويسندگان و شاعران عشقآباد از بزرگترين كتابخانهها محسوب ميگرديد.
در ميان اين كتابهاي بيشمار، حتي يك جلد كتاب را نميتوان پيدا كرد كه مورد مطالعه قرار نگرفته باشد. اين كتابها طبق نوبت در هر شب بر روي ميز مطالعه با شاعر به خواب مي رفتند!
براي اولين بار ميز كار شاعر را در محل كارش بدون اجازه اش باز كرديم. از كشو ميزش نوشته و دستخطي با مضامين زير پيدا شد:
سؤيونگ مني- يورهك سؤيگي كؤيسهيأر،
شيله بير كويسهيأر- يوق چاقي- چني.
يكهجه آداما يتيرليك سؤيگي
بيلن
بير پورصاتليق سؤيونگ سيز مني.
نه، اين ابيات براي حكاكي روي سنگ قبر سروده نشده است. اين سرودهها با عجله و شتاب بر روي تكه كاغذي نوشته شده است. اما هر يك از ابيات آن كاملاً با مهارت و استادانه سروده شده است. كمال خلاقيت و نوآوري در نهانگاه دلش با مهر و محبت و جوهره وجودش سرشته و عجين شده است. شاعر ناكام ما براي بازنويسي آنهم فرصت پيدا نكرده است.
احتمالاً اين ابيات آخرين سرودههاي شاعر در واپسين لحظات كاروان عمرش بوده است. انگار كه به نظر ميرسد از مضامين و مفاهيم اين ابيات صداي آشناي دوستي طنينانداز است كه همين ديروز بود در مجلسي گرم و صميمي و شاعرانه با همديگر به مزاح و صحبت مشغول بوديم.
مانگا كأن ذات،
اولي بير ذات گرهك دأل.
الينگيزي يورهگينگيزه قويونگ سيز.
سيزه سؤيگي بيلن يوزلنيأن گونلم
سؤزلريمي كسأ چكمان سؤيونگ سيز،
سؤيونگ مني- أهلي اركي هم دورقي
بيلن.
سيزه طاراپ يوللار چكني،
يكه اؤزونگ سؤيوپ يؤرسنگ الميدام،
بير آزاجيق آغير دوشجك اكني...
***
اپيليأني چا بيل، بالام،
بير ديله گيم، بيل بالام،
مانگا كأن ذات گرهك دأل،
كؤپونگ اوغلي بول بالام.
... دردينگي من گؤتريأن،
سن گؤتر ايل درديني...
نوشته: آنابردي آقابايف
مترجم: شاهمحمد يلقي
عصر صحرا...
ما را در سایت عصر صحرا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : عبدالمناف آق ارکاکلي asresahra بازدید : 605 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1391 ساعت: 3 PM