ترکمن ها آق قویونلو و قراقویونلو

ساخت وبلاگ
در پایان دوران مغول، اتحادیه های نوینی از ایالات با نام های جدید پدیدار گشتند از آن میان مشهورتر از همه آق قویونلو بود، در همین حال در قسمت شرقی ماوراء النهر به هنگام فرو پاشیدن امپراطوری مغول، صحرا نشینان مغولستان به سرکردگی جغتای خان متوجه نواحی غربی شده به عنوان مدافع مرزهای اسلامی در برابر بیابانگردان شمال خراسان قد علم کردند.
«پس از مرگ تیمور آتش مناقشات داخلی زبانه کشید، در باختر ترکمنان قراقویونلو که رئیس ایشان بایرام خواجه از ایل بهارلو (متوفی به سال 782 هجری) نخست یه خدمت سلطان اویس جلایر درآمده بود، از ارمنستان به آذربایجان حمله بردند. این قوم را تیمور به ارمنستان رانده بود. قراقویونلو تا سال 814 ه/ 1410 م، بغداد را از آل جلایر گرفتند. متعاقبا آق قویونلو که مرکز ایشان دیار بکر بود و سرانشان از تیره بایندر بودند، سلسله قراقویونلو را برانداختند، در خاور ایران نیز جنب و جوشی میان ایلات اطراف خراسان پدیدار گردید.
دوران سلسله ترکمنان قراقویونلو و آق قویونلو که به عنوان نیرومندترین گروه ها به ترتیب نخست در باختر و شمال باختری ایران و سپس در ایران مرکزی و جنوبی ظهور کردند خود نموداری است از جان تازه ای که سلطه صحرا نشینان ترکمان یافته بود و بر اثر آن ترکمانان به درون ایران حرکت کردند. این ترکمانان بیشتر شبیه سلجوقیان بودن تا مغولان و تیموریان.
با این حال به خلاف سلجوقیان هرگز نتوانستند دامنه فرمانروایی خود را به سراسر ایران گسترش دهند و نیز در متحد ساختن طوایف گوناگون ترکمان که حال دیگر چندین نسل بود با اسلام آشنا شده بودند توفیق چندانی نیافتند. از رؤسای پرآوازه ایشان اوزن حسن (متوفی به سال 882 ه/ 1477 م) بود. پس از مرگ اوزن حسن ایلات تاخت و تاز خود را از سر گرفتند. در این زمان مرکز اصلی آق قویونلو در آذربایجان و شیراز بود. سرانجام صفویه با متحد ساختن طوایف ترکمان و ایجاد همبستگی در میان آنان- کاری که قراقویونلو و آق قویونلو موفق به انجام آن نشدند- فرمانروایان بلامنازع ایران گشتند.» (1)
در تاریخ مغول در مورد ترکمنان چنین آمده است که : «در عهد سلطان اویس ایل خانی طوایفی از طایفه های ترکمن که به قره قویونلو یا قره قوینلی معروف بودند و در حدود دریاچه وان و حوالی موصل قدرت یافته و یکی از رهبران آنها به نام قره محمد ازیاران سلطان اویس شد. پس از فوت سلطان اویس وی و برادرش بایرام خواجه متحد کردن طوایف ترکمان به مرزهای عثمانی حملاتی کردند. در سال 777 هجری فرزند اویس سلطان، سلطان حسین ترکمانان را تنبیه نمود ولی قره محمد که مردی با تدبیر بود با دادن گوسفند در حدود 2000 به رسم پیش کش باب صلح و مذاکره را باز نمود. بعدها نوه قره محمد به نام قره یوسف حکومت قره قویونلو را تشکیل داد و بانی سلسله آق قویونلوها عثمان بیگ معروف به به قره سولیک که پدربزرگ اوزن حسن می باشد.» (2)
در مورد به قدرت رسیدن اوزن حسن از رهبران پرقدرت ترکمانان جمالزاده مطلبی را نقل می کند: « او درصدد بود که جای برادرش جهانگیر را که حاکم دیار بکر بود بگیرد، هنگامی که اطلاع یافت برادرش پایتخت را ترک و به ییلاق (نزدیک باردین) رفته، با جمعی از سپاهیان زبده خود را به صورت زغال فروشی درآورده پنهانی وارد قلعه شد و پس از کشتن نگهبانان و رسیدن یارانش از بیرون قلعه شهر را بدست گرفته و خطبه و سکه به نام وی انجام گرفت.» (3)
اوزن حسن بین جهان شرق و اروپا نقش عمده ای بازی کرد «راه تجاری در دست امپراطوری عثمانی بود و اروپاییان به خصوص تجار ونیز او را وادار به مبارزه علیه سلطان ترک می کردند و حتی او را به دامادی پذیرفته شاهزاده خانم «دسپینا» را به عقد او درآوردند. (4)

ترکمانان قراقویونلو
امرای این خاندان که از سال 780 هجری به بعد قدرت و نفوذی پیدا کردند، چهار نفر بودند. موسس حقیقی این سلسله قرا یوسف از اعقاب بهرام خواجه است که در شیروان و حوالی آن حکومت می کرد. ضمن یورش هفت ساله ی تیمورلنگ قرایوسف به همراه سلطان محمد جلایر بخدمت ملک الناصر پادشاه مصر رفت تا از وی برای جنگ با تیمور کمک بخواهد. سلطان مصر به سبب دوستی با تیمور، قرایوسف و سلطان محمد جلایر را زندانی کرد، اما پس از مرگ تیمور سلطان مصر آن دو را رها ساخت. قرایوسف با دسته ای مرکب از پانصد سوار از یاران و هواخواهان خود از مصر بیرون رفت و آهنگ آذربایجان کرد. وی در سر راه خود قلاع و استحکاماتی چند و از جمله دیار بکر را که در دست کسان تیمور بود گرفت. سپس نزد ملک شمس الدین حکمران اخلاط واقع در کنار دریاچه ی وان رفت، با وی قرارداد اتحاد و دوستی بست و دختر او را به ازدواج خویش درآورد.
در آن تاریخ میرزا ابوبکر پسر میرانشاه نواده ی تیمور بر تبریز حکومت می کرد. چون خبر عزیمت قرایوسف به تبریز را شنید، متوحش شده فرار اختیار کرد و قرایوسف بدون برخورد با هیچگونه مقاومتی وارد تبریز شد، ولی در نزدیکی تبریز با میرزا ابوبکر و میرانشاه به سختی جنگید. در این جنگ میرانشاه کشته شد و میرزا ابوبکر به جانب کرمان فرار کرد. قرایوسف پس از این پیروزی سراسر آذربایجان را تخت تسلط خود درآورد. در همان هنگام که قرا یوسف به تبریز رفته بود، سلطان احمد جلایر که با قرایوسف در مصر زندانی شده و به اتفاق یکدیگر زندان را ترک کرده بودند، بر بغداد چیره شد و چون در سال 813 هجری آگاهی یافت که قرایوسف پسر وی را دستگیر کرده است، دوباره به همدان و تبریز لشکر کشید، ولی بالاخره از قرایوسف شکست سختی خورد و پسرانش توسط وی کشته شدند.
قرا یوسف بغداد را به یکی از پسران خود به نام محمدشاه داد و با کشته شدن جلایر، بر تمام آذربایجان و عراق و عرب سلطه یافت و در سال 816 هجری قزوین و ساوه را نیز ضمیمه متصرفات خود کرد. هنگامیکه میرزا شاهرخ خان پادشاه تیموری از این واقعه آگا شد، به قصد سرکوبی قرایوسف با لشکری گران آهنگ آذربایجان کرد، اما در همان اوان قرایوسف به سختی بیمار شده و در ذی قعده سال 823 هجری بدرود حیات گفت و به این ترتیب خاطر میرزا شاهرخ از جانب وی آسوده گردید.
پس از مرگ قرایوسف امیر اسکندر به جای او نشست. میرزا شاهرخ در سال 832 هجری از همه نقاط ایران لشکری گران فراهم کرده عازم آذربایجان شد و در نزدیکی سلطانیه با امیراسکندر و برادر او میرزا جهانشاه جنگی سخت کرد. آن دو برادر شکست خورده متواری شدند و میرزا شاهرخ به سمرقند بازگشت. میرزا اسکندر دوباره لشکری گرد آورده به آذربایجان رفت و در طی نبرد کوتاهی میرزا اسکندر را به جانب قراباغ قفقاز متواری کرد و میرزا جهانشاه برادر اسکندر به شاهرخ پناهنده شد و از او طلب عفو کرد. شاهرخ نیز در سال 840 هجری حکومت آذربایجان را به او داد. اسکندر در همان سال توسط پسر خود قباد کشته شد. میرزا جهانشاه که پس از قتل برادرش رئیس خاندان قراقوینلو شده بود، اندکی بعد مورد توجه شاهرخ قرار گرفت و از طرف او به حکومت عراق و فارس و کرمان منصوب گردید.
این امیر پس از مرگ شاهرخ از موقعیت استفاده کرده به طبرستان و گرگان لشکر کشید و هرات را به تصرف خویش درآورد. اما از آنجا که پسرش حسینعلی در موقع غیبت وی در آذربایجان طغیان کرده بود، ناگزیر با تیمور از در مصالحه درآمده به آذربایجان بازگشت و شورش را سرکوب و در سال 872 هجری با یکی از امرای آق قویونلو به نام امیر حسن بیک که او را اوزن حسن می گفتند جنگیده شکست خورد و کشته شد. آخرین فرد ای خاندان امیرحسین علیشاه پسر میرزا جهانشاه است که در سال 873 هجری بدورد حیات گفت و با مرگ وی دودمان قراقویونلو برچیده شد.
قرایوسف دومین امیر قراقویونلو را امیر تیمور مدتی مجبور به فرار کرد وای او گاهی خود به ملک خود برمی گشت و چون امیر تیمور در سال 807 هجری مرد، ممالک اولی خود را بدست آورد و شش سال بعد متصرفات امرای جلایری را هم ضمیمه قلمرو خویش کرد. سلسله امرای قره قویونلو را در سال 874 هجری اوزن حسن رئیس طایفه آق قویونلو منقرض کرد.

ترکمانان آق قویویونلو
این طایفه مانند قراقویونلو ها دز زمان تسلط تیمور بر ایران و آسیای صغیر شهرت و نفوذی به تمام بدست آوردند. سرسلسله و موسس این خاندان قراعثمان بود که تیمورلنگ حکومت ارمنستان و عراق و عرب را به او داد. قراعثمان پس از مرگ تیمور قدرت فوق العاده ای یافت و شهر دیار بکر را مقر حکومت خود ساخت. بعد از قرا عثمان نه تن از افراد سلسله مزبور بر سر کار آمدند که نام آنها: امیر حسن بیک (اوزن حسن) ، سلطان خلیل، سلطان ایسنقر و ... است.
امرای آق قویونلو در آذربایجان و دیار بکر رقبای طایفه قراقویونلو بودند، ولی پس از 30 سال حکمرانی شاه اسماعیل در تاریخ 907 هجری/1502 میلادی در جنگ بزرگ شرور ایشان را مغلوب کرد و کمی بعد از این واقعه از بین رفتند.
باقی مانده آق قویونلو ها و قراقویونلوها با ازدواج کردن و مختلط شدن با کردها و اعراب و ترکها و مسافرت به داخل خاک عثمانی اصالت قومی خود را از دست داده و ترک و کرد و عرب شدند. فعلا از این ترکمن ها گروه کوچکی که تعدادشان به سیصدهزار نفر می رسد در کشور عراق امروز بعد از کردها و عرب ها و ایرانیها از اقلیت های نژادی این کشور به شمار می روند و به نام ترکمن های عراق معروفند.
در اوایل سال 862 هجری ترکمانان به رهبری حسین سعدلو در گرگان و استرآباد طغیان کردند ولی در نبردی با حسین بایقرا منهزم و متواری گردیدند- اواخر سال 862 هجری در تخاصمات بین دو شاهزاده، شاه محمود و میرزا ابراهیم (پسران بابر)، شاه محمود شکست خورد و از مشهد به گرگان و استرآباد آمد. امیر باباحسن حاکم اینمناطق نسبت به او خدمات زیادی کرد. مدتی بعد میرزا ابراهیم در پی او از راه نسا به سوی گرگان آمدو در همین بحبوحه آگاه شد که میرزاجهانشاه ترکمان از طرق صندوق شکن به سوی استرآباد گرگان سرازیر شده است. شاه محمود و باباحسن نیز گریختند. میرزا ابراهیم به سرعت به یکی فرسخی استرآباد آمد تا شاید به محمود و باباحسن دسترسی یابد. نخست جمعی از پهلوانان خود را جلو جلو به استرآباد فرستاد. ولی در میان جنگل و گل و لای جمعی از قراولان سپاه ترکمن آنها را اسیر و به قتل رساندند. میرزا ابراهیم اوضاع را نامساعد دید و تصمیم به بازگشت گرفت.
جهانشاه بلافاصله محمد میرزا و ابولفتح را در رأس لشکری بزرگ جلوتر از خود به استرآباد فرستاد. آنها به سرعت دو روزه خود را به دروازه های قلعه استرآباد رساندند و ناگهان به داخل قلعه ریختند. مردم از ترس سپاه ترکمان قراقویونلو کوچه های قلعه را خالی کردند و به خانه های خود پناه بردند. بابا حسن از منطقه اطراف استرآباد گریخت ولی سلطان ابراهیم درگیر جنگی سخت با قراقویونلوها شد. لشکر ترکمانان گریختند ولی با رسیدن جهانشاه به سه فرسخی استرآباد، در تنگنای جنگل بعد از یک نبر دیگر، سردار لشکر استرآباد، ابوسعید دستگیر شد. عده ای دیگر از رجال استرآباد مثل حسن علی توخان دستگیر و سلطان حسین فیروز شاه نیز کشته شد. سلطان ابراهیم گریخت و استرآباد اشغال گردید. همان شب جهانشاه در قره تپ با مشورت بزرگان ترکمان 300 جوان رزمنده استرآباد را به قتل رساندند، اموال باباحسن نیز در استرآباد مصادره گردید.

پی نوشت:
1- ایلات و عشایر، مجموعه کتاب آگاه
2- تاریخ مغول
3- جنگ ترکمن
4- تشکیل حکومت ملی

منابع
امین الله گلی، «سیری در تاریخ سیاسی اجتماعی ترکمن ها»
مایسا ایری، «سیری در تاریخ ترکمن»
عصر صحرا...
ما را در سایت عصر صحرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عبدالمناف آق ارکاکلي asresahra بازدید : 662 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1391 ساعت: 2 PM

لینک دوستان

نظر سنجی

نظر شما درباره ی وبلاگ عصر صحرا چیست

خبرنامه