معاهده وستفالی چیست؟

ساخت وبلاگ

این معاهده شاید نخستین معاهده ی صلح چند جانبه در چند قرن اخیر باشد. به طور معمول منشأ جامعه ی بین المللی فعلی به « معاهده ی وستفالی» که به جنگ های وحشیانه و خونین سی ساله پایان داده بود، باز می گردد. این جنگ ها باعث ریخته شدن خون مسیحیان بی شمار و خرابی فراوان شده بود و بزرگ ترین کشورهای اروپایی در این جنگ درگیر بودند. جنگ به علل مذهبی و به سبب مبارزه بین «کاتولیک ها» و «پروتستان ها» از سال 1618 میلادی آغاز شده بود؛ امّا رفته رفته، به صورت جنگی تمام عیار برای به چنگ درآوردن اقتدار سیاسی و نظامی در اروپا درآمد. معاهد ه ی صلح در دو شهر از ایالت «وستفالی» منعقد شد و به جنگ مذهبی خاتمه داد. اهمیت عهدنامه وستفالی در روابط بین الملل از این جهت است که:

_این عهد نامه و کنفرانس آن مبنای کنفرانسهای بعدی و راهنمای کشورها در روابط بین الملل شد.

_عهدنامه مذکور کنفدراسیون سوئیس و کشور هلند را مستقل شناخت.

قریب 350 واحد سیاسی آلمان نیز بوسیله عهدنامه مزبور استقلال یافتند. _ _استقلال فرانسه، اسپانیا و پرتغال مورد تایید قرار گرفت و مداخله پاپ رسماً در امور داخلی و خارجی آنها ممنوع اعلام گردید. _حق انعقاد قرارداد و قبول مسئولیت بین المللی و تنظیم امور داخلی کشورهای اروپایی، بدون مداخله دولت خارجی و یا توجه به خواسته های امپراطور رم و پاپ، بخود اینکشورها واگذار شد. همچنین به موجب این معاهده که در ایالت «وستفالی» منعقد شد، کشورها در انتخاب مذهب آزاد گشتند و ضمناً تعهد نمودند که گروههای مذهبی کاتولیک، لوتری و کالوینیست از آزادی کامل برخوردار باشند. این واقعه راه را برای تشکیل دولت‌های ملی و دوشقه شدن نظم حاکم مبتنی بر امت محوری که رویکردی مذهبی داشت مهیا نمود. نتیجه این معاهده آن بود که ملت‌های جهان به تشخیص و هویتی متمایز با دیگران رسیدند و خاک بود که هویت را تعیین می نمود و نه مذهب. چه کسی یا بهتر است بگوییم چه قومی یا دسته ای از این اقدام و تغییر در مبانی هویتی سود می برد؟ بدون تردید یهودیان. اما چرا یهود؟

نتیجه پیمان صلح که در قالب معاهده وستفالی متجلی گشت تفکیک امت مسیح بود، نیاز به توضیح چندانی ندارد که این تفکیک بیشتر از هر قومی به نفع ملت یهود بود که همواره و در طول دوران تاریخ به دلایل تفکرات انحرافی خود با همه سرستیز داشت

نتیجه پیمان صلح که در قالب معاهده وستفالی متجلی گشت تفکیک امت مسیح بود، نیاز به توضیح چندانی ندارد که این تفکیک بیشتر از هر قومی به نفع ملت یهود بود که همواره و در طول دوران تاریخ به دلایل تفکرات انحرافی خود با همه سرستیز داشت. یهودیان با اعتقاد به اینکه از دیگر اقوام مثل مسلمانان و مسیحیان و . . . برتر هستند ضمن اشاره به قوم بنی اسرائیل خود را برگزیده خدا در روی زمین دانسته و از همین روی همواره به عنوان اقلیتی خاص که به هیچ وجه تمایلی به اسیمیله شدن در فرهنگ اکثریت نداشته است خود را تحت فشار های گوناگون قرار داده اند. واضح است که با منتفی شدن ملاک مذهب به عنوان مبنای هویتی فشارها از این قوم نیز کاسته می شد و دوست و دشمن دیگر در قالب مسلمان و یهودی تعریف نمی شد بلکه ملیت و خاک که به عنوان مبانی هویتی برساخته شده بود و در قالب ملی گرایی نهادینه شده بود به عنوان شاخص تشخیص دوست از دشمن قرار گرفت. بنا بر این تحلیل تغییر در مبانی هویتی به نحوی بقای سرمایه داری که در گرو تجارت و بازار آزاد می باشد را نیز تضمین می نمود. یهودیان به عنوان سرمایه داران بزرگ و بی رقیب برای حفظ منافع و گسترش آن نیاز به مراودات تجاری به عنوان اساس نظم سرمایه داری و لیبرالیسم اقتصادی داشتند و این مهم تنها در شرایطی محقق می شد که یک غیر یهودی خود را دشمن یهودی نداند و این امر تنها درصورت تغییر در مبنای هویتی بود که محقق می شد. با این تفاسیر و این همه نفع که ملت یهود از انعقاد این معاهده برده است، آیا نمیتوان وستفالی و جنگهایی که نتیجه اش شد وستفالی را هم توطئه یهود ودر معنایی دقیقتر صهیونیسم جهانی که از همان سالها و در قالب نظام کاپیتالیستی به تحرک افتاده بود، دانست؟ بر فرض که وستفالی رویدادی طبیعی بوده است، چرا دول نوپای غربی که به اذعان بسیاری؛ از جمله نظریه پردازان و اندیشمندان غربی تحت تاثیر و تسلط صهیونیسم جهانی هستند با استفاده از ابزار گوناگون امت اسلامی محمد که همواره اصلی ترین دشمن صهیونیسم بوده است را طی کمتر از دوقرن به دولتهایی کوچکی که توانایی هیچ کاری را به تنهایی نداشته باشند تقسیم کردند و هنوز که هنوز است بر این کار اصرار می ورزند.

آیا نمیتوان وستفالی و جنگهایی که نتیجه اش شد وستفالی را هم توطئه یهود ودر معنایی دقیقتر صهیونیسم جهانی که از همان سالها و در قالب نظام کاپیتالیستی به تحرک افتاده بود، دانست؟

انقلاب اسلامی ایران پیروز شد و خمینی کبیر در برابر این توطئه که برای نابودی کامل و مستحیل نمودن امت اسلام در تمدن غرب پی ریزی شده بود ایستاد. نظریه پردازان غربی برای تقابل با انقلاب ایران که در روزگار حاکمیت بلامنازع دو گفتمان لیبرالیسم و کمونیسم (که هر دو در طرد مذهب اشتراک داشتند)، گفتمان الهی-مذهبی را در قالب نظریه ولایت فقیه دوباره مطرح نمود، حرکتی تئوریک را آغاز نموده و طرحی نو درانداختندو اسلام به عنوان تنها مکتبی که به تعبیر خود غربیهاتوانایی ایستادن در برابر تمدن غرب را داشت مورد هجمه های گوناگون قرار گرفت.

از آن روزگار که در مملکت اسلامی ایران، در سر کلاسهای درس و حتی در کوچه و پس کوچه ها به نام منافع ملی تنها رهیافت برای رهایی از چنگال فلاکت و بدبختی در آموزه های امثال هابز، مورگنتا، والتز و دیگر نظریه پردازان رئالیست، نورئالیست و لیبرالیسم به خورد ملت داده شد و چراغ هدایت مملکت اسلامی ایران تنها در گرو منافع ملتی که در محدوده سرزمینی "گربه ملوس خاورمیانه" ترسیم شد، فریادهای محمد رسول الله و اولاد پاکش که اتحاد امت اسلام را همواره بر تمام امور اولویت می دادند و تحت هیچ شرایطی در تاریخ مکتوم نگردیده بود به نام اسلام و به نام مردم و به نام "اصلاحات برای ملت ایران" به فراموشی سپرده شد. هابز و ماکیاولی در اندیشه و مورگنتا و والتز در عمل خدایگان سیاستگذاران سیاست خارجی وحتی به تعبیری داخلی شدند. مورگنتا مشهورترین نظریه پرداز واقعگرایی کلاسیک در حوزه علم روابط بین الملل و سیاست خارجی به تبعیت از افرادی چون توسیدید، ماکیاولی و . . . با تعریف خود از منافع ملی هرگونه اقدام برای دست یافتن به منافع ملی را توجیه نموده و ریشه مفاهیمی نظیر امت را از دایره مفاهیم مقبول در حوزه سیاست خارجی خارج می سازد.

منبع:وبلاگ ثانیه

عصر صحرا...
ما را در سایت عصر صحرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عبدالمناف آق ارکاکلي asresahra بازدید : 1526 تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 ساعت: 4 PM

لینک دوستان

نظر سنجی

نظر شما درباره ی وبلاگ عصر صحرا چیست

خبرنامه