قابوس ابن وشمگیر

ساخت وبلاگ

  دو تن از امیران این سلسله داماد سلطان محمود غزنوی بودند. یكی منوچهر و دیگری همین عنصرالمعالی كیكاوس (نویسنده قابوس نامه). 
چنانكه از متن كتاب برمی آید كیكاس مدتی دراز از زندگی خویش را خارج از قلمرو حكومتی سپری نمود. هشت سال در دربار سلطان مودود غزنوی، مدتی را در هندوستان و سرحدات روم، چند سالی را در گنجه نزد امیر ابوالسوار شاوور بن فضل، پادشاه شدادی ( 422- 459 هجری) و مدت زمانی را در سفر حج گذراند همین سفرهای طولانی و دور بودن از دستگاه حكومت و فرمانروائی عده ای از پژوهشگران را معتقد ساخته كه اصولاً او حكومت و امارتی نداشته است. اما با امعان نظر به قراین دیگری كه در قابوسنامه هست بطلان این نظریه اثبات و محقق می شود كه این امیر زیاری در گرگان و طبرستان حكومتی محدود داشته ولی بلحاظ توسعه نفوذ آل باوند در شمال ایران و استقرار حكومت سلجوقیان در ایران دیگر برای او و فرزندش گیلانشاه سلطنت و حكومتی آنچنان كه سایر خاندانش از آن برخوردار بوده اند باقی نمانده بوده است. 
تاریخ وفات او را ابن اسفندیار كاتب، صاحب تاریخ طبرستان و هم بتبع از او میرسید ظهیرالدین مرعشی در تاریخ طبرستان و رویان مازندران 462 هجری نوشته اند كه بهیچوجه صحیح نیست و با تاریخ شروع تألیف «قابوس نامه» سنه خمس و سبعین و اربع مأة (سال 475 هجری) كه بصراحت در نسخ خطی كتاب قید گردیده تطبیق نمی كند. از سوی دیگر رأی و نظر محققانی چون دكتر امین عبدالمجید بدوی كه تاریخ 475 را محرف 457 هجری دانسته اند حدس و گمانی بیش نیست و تاكنون مهر تأییدی بر آن نخورده است. با این توضیحات تحقیقاً می توان گفت كه عنصرالمعالی حتی چند سالی بعد از پایان نگارش كتاب خویش در قید حیات بوده و سپس دنیای ف انی را وداع گفته است. 
سیمای عنصرالمعالی در قابوس نامه- در آینه شفاف و پاكیزه نامه ارجمندش از او سیمای مرد پخته و كامل، مجرب و كارآزموده و سرد و گرم روزگار چشیده ای ظاهر می شود كه بعنوان آموزگاری بزرگ هر چند در كسوت امیری ادیب، شاعری دردمند، سخنوری توانا، دانشمندی فرزانه، جامعه شناسی آگاه، سیاستمداری واقع بین، مصلحی دوراندیش، قاضی ای دادگر، فقیهی متفقه، طبیبی حاذق، منجمی دانا، بازرگانی منصف، كشاورزی پركار، جوانمردی كریم، عارفی خداجوی، جنگاوری شجاع، سپهسالاری رئوف، پندآموزی صادق، یاوری همدل، دوستی مشفق، پدری مهربان، و حتی رندی هوشمند و.... 
به فرزندش گیلانشاه و همه فرزندان این مرز و بوم علی الدوام، درس تقوا، پرهیزكاری، خداشناسی و دین باوری، ادای فرایض و واجبات اسلامی، احترام خاص و شایسته نسبت به پدر و مادر، آموختن دانش و فرهنگ، چگونگی انتخاب همسر و آئین همسرداری، شیوه تعلیم و تربیت فرزندان اعم از دختر یا پسر و رعایت حقوق آنان، محترم شمردن حق همسایه، فضیلت عدالت و دادگری، ارزش روحیه اعتدال و میانه روی، پرهیز از اسراف و تبذیر، طریق بدست آوردن رزق و روزی حلال، وفای بعهد و امانت داری، راه و رسم برخورداری از نیروی شباب و جوانی، بكار بستن تجربیات پیری و سالخوردگی، رعایت سلامت جسم و بهداشت روحی و روانی، آداب خوردن و آشامیدن، آماده سازی و ورزیدگی تن و بدن و روی آوردن به ورزشهائی چون اسب سواری، چوگان بازی و شناگری، شیوه مهمانی رفتن و مهمانی كردن، طرز شوخی و مطایبت، نحوه جنگیدن و كارزار كردن و قهرمان میدان نبرد بودن، آئین دوست یابی و اندیشه كردن از دشمن، طریق فتوت و جوانمردی، حرفه ها و پیشه های گوناگون را آموختن، چگونگی تحصیل فقه و قضا و فن سخنوری، نحوه اشنائی با اصول علم تجارت و بازرگانی، زراعت و آبیاری و دانش پزشكی و نجوم و هندسه و هنر شعر و شاعری و نویسندگی و شكوفا ساختن خلاقیتهای هنری، شرایط وزیری و رسم سپهسالاری... 
خلاصه همه چیز و همه فرهنگ زندگی را می آموزد كه اطاله كلام درخصوص هر یك از موضوعات ذكر شده از حوصله این مقلل خارج می باشد. عنصرالمعالی از آن چهره های حكیم و اندیشمند، فروتن و وزین، معتدل و میانه رو، و دوست داشتنی و نادری است كه همیشه مصاحبت با آنان برایم مغتنم بوده است. حتی از همان دوران صباوت و كودكی همواره در مقابل عظمت و بزرگی آنها سرتعظیم فرود آورده و راهنمائیها، هدایتگریها و نصایح زندگی سازشان را بگوش جان شنوده ام. از آموخته های آنان درس گرفته و در زندگی بكار بسته ام. 
دو دیگر شخصیت استثنائی و كم نظیر اوست در تاریخ ادبی ایران. در طول این یازده قرنی كه از گسترش زبان و ادب پارسی دری می گذرد هرگز سابقه نداشته كه پادشاه یا امیری بچنان درجه ای از دانش و فرزانگی رسیده باشد كه شاهكاری چنین خلق كرده و به فرهنگ و تمدن ایران اسلامی تقدیم نموده باشد كه در آن همه علوم و فنون و معارف و آداب و عادات و عقاید نیك عصر خویش را به بهترین صورت ممكن به آیندگان تعلیم داده باشد.
چنین انتظاری از امرا و پادشاهانی كه پیوسته در فرهنگ سیاسی ایران زمین نام آنها مرادف با ظلم و جور، فساد و تباهی، سفاكی و خون ریزی، عیاشی و خوشگذرانی است كاری محال بوده است.
اما كتاب او یكی از زیباترین، شیواترین، سلیس ترین، و آموزنده ترین آثار منثور فارسی در قرن پنجم هجری است. در اهمیت و معروفیت و درجه اشتهار این كتاب همین بس كه مطالب نغز و دلكش و روحپرور آن بنوشته شادروان استاد سعید نفیسی مورد توجه و اقتباس بسیاری از نویسندگان و شاعران در سده های متمادی واقع شده است. سنائی غزنوی در مثنویهای حدیقة الحقیقه و الهی نامه، نورالدین محمدبن محمد عوفی بخاری ادیب و نویسنده معروف اواحر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری در جوامع الحكایات و لوامع الروایات، قاضی احمد غفاری در تاریخ نگارستان، محمد حبله رودی در جامع التمثیل، فزونی استرآبادی در بحیره، افضل الدین ابوحامد احمدبن حامد كرمانی در عقدالعلی فی موقف الاعلی، ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان، سعدالدین كافی در قصیده خود، امیر خسرو دهلوی در مثنوی مطلع الانوار، عبدالرحمن جامی در مثنوی سلسلة الذهب، مجدالدین محمدالحسینی مجدی در زینة المجالس و محمد باقر معرو.ف به محقق سبزواری در روضة الانوار بسیاری از حكایات و داستانها و مضامین آن را نقل كرده اند. 
این كتاب بارها و بارها در ایران و خارج از ایران چاپ و منتشر شده ولی نكته شایان توجه اینكه «قابوس نامه» حوزه های قلمرو زبان فارسی را درنوردیده و تاكنون بزبانهای تركی، آلمانی، فرانسه، انگلیسی، روسی، عربی و ژاپنی ترجمه شده است. 
وجه تسمیه كتاب به «قابوس نامه» دقیقاً معلوم نیست چرا كه نویسنده خود در مقدمه كتاب از آن بعنوان «جمع كننده این كتاب پندها الامیر عنصرالمعالی كیكاوس ... با فرزند خویش گیلانشاه» یاد می كند و عوفی در جوامع الحكایات از این كتاب بعنوان نصایحی كه كیكاوس بفرزند خویش نموده سخن بمیان می آورد.

وصیت نامه قابوس ابن وشمگیر
چنین گوید جمع كننده این كتاب پندها، الامیر عنصرالمعالی كیكاوس بن اسكندر بن قابس بن وشمگیر، با فرزند خویش گیلان شاه. بدان ای پسر كه من پیر شدم و ضعیفی و بی نیرویی و بی توشی بر من چیره شد و منشور عزل زندگانی را ا ز موی خویش بر روی خویش كتابتی همی بینم كه این كتابت را دست چاره جویان بستردن نتواند. پس ای پسر چون من نام خویش را در دایره گذشتگان یافتم روی چنان دیدم كه پیش از آنكه نامه عزل بمن رسد نامه ای دیگر در نكوهش روزگار و سازش كار و بیش بهرگی جستن از نیك نامی یاد كنم و ترا از آن بهره كنم بر موجب مهر خویش، تا پیش از آنكه دست زمانه ترا نرم كند تو خود بچشم عقل در سخن من نگری فزونی یابی و نیك نامی در دو جهان، و مبادا كه دل تو از كار بستن بازماند كه آنگه از من شرط پدری آمده باشد؛ اگر تو از گفتار من بهره نیكی نه جویی و جویندگان دیگر باشند كه شنودن و كار بستن نیكی غنیمت دارند و اگرچه سرشت روزگار برانست كه هیچ پسر پند پدر خویش را كاربند نباشد، چه آتش در دل جوانان است از روی غفلت پنداشت خویش ایشان را بران نهد كه دانش خویش برتر از دانش پیران بینند، و اگرچه این سخن مرا معلوم بود مهر پدری دل سوزگی پدران مرا نگذاشت كه خاموش باشم؛ پس آنچه از موجب طبع خویش یافتم در هر بابی سخنی چند جمع كرده و آنچه بایسته تر بود و مختصرتر درین نامه نبشتم. 
اگر از تو كاربستن خیزد خود پسندیده آمد و الا من آنچه شرط پدری بود بجای آورده باشم كه گفته اند كه: بر گوینده جز گفتار نیست چون شنونده خریدار نیست جای آزار نیست و بدان این پسر كه سرشت مردم چنان آمد كه تكاپوی كند تا از دنیا آنچه نصیب او آمده باشد بگرامی تر كس خویش بماند و نصیب من از دنیا این سخن گفتن آمد و گرامی تر كس بر من تویی. چون ساز رحیل كردم آنچه نصیب من بود پیش تو فرستادم تا خودكامه نباشی و پرهیز كنی از ناشایست و چنان زندگانی كنی كه سزای تخمه پاك توست كه ترا ای پسر تخمه بزرگ و شریفست و زهر دو طرف كریم الطرفینی و پیوسته ملوك جهانی: جدت ملك شمس المعالی قابوس بن وشمگیر بود كه نبیره آغش وهادان بود و آغش وهادان ملك گیلان بود بروزگار كیخسرو، و ابوالمؤید بلخی ذكر او در شاه نامه آورده است و ملك گیلان ازیشان بجدان تو یادگار بماند و جده تو، مادرم، دختر ملك زاده المرزبان بن رستم بن شروین بود كه مصنف مرزبان نامه است سیزدهم پدرش كابوس بن قباد بود، برادر ملك انوشروان عادل، و مادر تو فرزند ملك غازی محمودبن ناصرالدین بود و جده من فرزند ملك پیروزان ملك دیلمان بود. پس این پسر هوشیار باش و قدر و قیمت نژاد خود بشناس وز كم بودگان مباش؛ هر چند من نشان خوبی و روز بهی اندر تو همی بینم این گفتار بر شرط تكثر واجب دیدم. 
آگاه باش پسر كه روز رفتن من نزدیكست و آمدن تو بر اثر من زود باشد چه امروز تا درین سرای سپنجی باید كه پر كار باشی و زادی و پرورشی را كه سرای جاودان را شاید برداری و سرای جاودانی برتر از سرای سپنجی است و زاد او این سرای باید جست كه این جهان چون كشت زاریست كه ازو كاری و ازو دروی از بد و نیك؛ و كس دروده خویش در كشت زار نخورد بلكه در آبادانی خورد و آبادانی این سرای سرای باقیست. و نیك مردان درین سرای همت شیران دارند و بدمردان همت سگان و سگ همانجا كه نخجیر گیرد بخورد و شیر چون بگیرد بجای دیگر خورد. و نخجیرگاه تو این سرای سپنجی است و نخجیر تو دانش و نیكیست. پس نخجیر ایدركن تا وقت خوردن بسرای باقی آسان توانی خوردن كه طریق سزای ما بندگان طاعت خدایست عزوجل. و مانند آن كس كه راه خدای تعالی جوید و طاعت خدای تعالی جوید چون آتشی بود كه هر چند سرنگونش كنی برتری و فزونی جوید، و مانند آن كس كه از راه خدای تعالی و طاعت او دور باشد چون آبی بود كه هر چند بالاش دهی فروتری و نگونی جوید؛ پس بر خویشتن واجب دان شناختن ر اه ایزد تعالی، «والله ولی التوفیق».

عصر صحرا...
ما را در سایت عصر صحرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عبدالمناف آق ارکاکلي asresahra بازدید : 657 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1391 ساعت: 4 PM

لینک دوستان

نظر سنجی

نظر شما درباره ی وبلاگ عصر صحرا چیست

خبرنامه