نرقصانی ام کنون بر جوانی ام درخشیدی و رفتی
بر خلوتم زیبایی خفته ای لیک خندیدی و رفتی
گریستم به انتظارت اشکهایم بوسیدی و رفتی
نشستم غریبانه آشفته وار دستی بر قلبم کشیدی و رفتی
لحاف سحرگهانم یادت بود صدافسوس ندیدی و رفتی
بر مرداب زندگی چه کنم کزباغم پریدی و رفتی
هنگامه ی رفتنت ناله ها بود ناله هایم شنیدی و رفتی
تکیه گاهم محبت تکیه پرپلیدی رفتی
سرگشته بودم عمری حیف با بدی رفتی
دیدیم غروب آرزوهایم طلوع ها دیدی و رفتی
مگر چه کم بود زمحبت ازعشقم بریدی و رفتی
آه چه کنم منت دیگری خریدی و رفتی
عصر صحرا...
ما را در سایت عصر صحرا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : عبدالمناف آق ارکاکلي asresahra بازدید : 1060 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391 ساعت: 3 PM